چهارصد سال پیش، سروانتس، نویسنده اسپانیایی، با انتشار رمان «دنکیشوت» نه تنها عنوان نخستین رماننویس جهان را به خود اختصاص داد، بلکه توانست شخصیتی خلق کند که تمثیل و نمادی برای تمام روزگاران باشد. نمادی که از کالبد داستانیاش خارج، و در جوامع و ملل مختلف مورد مثال واقع شد. یکی از اثرات یا نشانههای جاودانگی یک داستان، همین خروج شخصیتها از کتاب و جان گرفتن آنها در جامعه است. از دنکیشوت تا به امروز، شخصیتهای داستانی به واسطه همین اقبال از مرزهای کتابهای خارج شدهاند و قدم به دنیای واقعی گذاشتهاند. آنان همه چنان زنده هستند که ممکن است حتی بدون دانستن قصه آنها هم پی به چیستی نشانشان ببرید.
با به انتها رسیدن قرن سیزده شمسی، نگاهی موجز میاندازیم به ده شخصیت داستانی ایران از ابتدای قرن اخیر.
جعفرخان
فهرست معروفترین شخصیتهای داستانی قرن سیزدهم در ایران، با نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» آغاز میشود. حسن مقدم در آخرین روزهای سال ۱۳۰۰ این نمایشنامه کمدی را منتشر کرد و با روی صحنه رفتنش پس از زمانی کوتاه، نام «جعفرخان» بر سر زبانها افتاد؛ جعفرخانی که پس از یک دهه زندگی در فرنگ، با سگش به ایران برمیگردد و همین بازگشت، دستآویز کمدی مهم آغازین ادبیات روایی ایرانی در دوران معاصر میشود که مضمونش، اصطکاک مابین سنت و تجدد است. جعفرخان پس از ده سال زندگی در اروپا، خصلتهای فرنگی را نیز با خود آورده است و این با مذاق خانواده سنتی جور درنمیآید. امور شرعی، فساد دستگاه اداری، و از بین رفتن فردیت، از جمله مسایلی است که جعفرخان را میآزارد و در نهایت وامیداردش تا فرار را بر قرار ترجیح دهد و به دیاری برگردد که در آن با چنین دخالتهایی مواجه نبوده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
پیرمرد خنزر پنزری
«در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد.» این، آغاز مهمترین رمان تاریخ داستاننویسی مدرن ایران است. صادق هدایت با نوشتن «بوفکور» و خلق «پیرمرد خنزر پنزری»، مرموزترین کاراکتر ادبیات فارسی را آفرید. او که قصدش نشان دادن دنیای رجالهها و مواجههاش با صورتکها بود، این پیرمرد را با آن خندههای خشک و زننده که مو به تن آدم راست میکند، در صدر مجلسی نشاند تا بگوید بر ما اشراف دارد.
راوی «بوف کور» که نقاش روی قلمدان است، در رویارویی رویاگونهاش با «دختر اثیری»، اولینبار با آن پیرمرد قوزکرده روبهرو میشود و این چهره اهریمنی به تدریج بر دنیای ذهنی راوی غلبه میکند و او در نهایت خود را شبیه او مییابد. پس از گذشت نزدیک به یک قرن از انتشار «بوف کور»، هنوز هم «پیرمرد خنزر پنزری» در صدر مهمترین شخصیتهای ادبیات ایران است و اقبال عالمگیر شدن را نیز داشته است. «حاجیآقا» و «داشآکل» نیز پس از «پیرمرد خنزر پنزری»، از دیگر شخصیتهای داستانی مشهور صادق هدایت هستند.
گیلهمرد
«گیلهمرد» بزرگ علوی، داستان سادهای دارد. دهقانی که به دلیل شورش و ایستادگی برابر ماموران حکومتی، دستگیر، و به اسیری از دیار خود به فومن برده میشود. باد و بوران و هیاهوی جنگل در این روایت نقش پررنگی دارد و نمادی از درون پرخروش گیلهمرد است که مترصد انتقام گرفتن از چپاولگران و قاتلان زنش است. علوی با قرار دادن او میان دو سرباز و نشان دادن وضعیت اسارت او، گیلهمرد را بدل به نمادی از مردم اسیر و تحت ستم کرده است. داستان به لحاظ تاریخی به سالهای پس از شهریور ۲۰ و فضای پساشکستیِ فرقه دموکرات آذربایجان اشاره دارد. خالق گیلهمرد، از اولین نویسندگانی است که اجتماع و تاریخ زمانه خویش را وارد فضای داستانهای خود کرده و مانند شاهدی ریزبین، به ثبت وقایع پرداخته است.
شوهر آهوخانم
عنوان رمان علیمحمد افغانی بهترین معرف این آغازگر دهه درخشان ادبیات داستانی ایران، یعنی دهه ۴۰ است؛ رمانی که برنده جایزه سلطنتی کتاب سال شد و بهرغم ۸۰۰ صفحهای بودنش، از سوی عوام و خواص خوانده شد و از استقبال هر دو طیف بهرهمند شد. سیدمیران، آهو، و هما، سه شخصیت اصلی این رمان هستند که مثلثی تیره را شکل میدهند. سیدمیران سرابی یا همان «شوهر آهوخانم»، نانوایی است که روزی با مشاهده زنی به نام هما دلبسته او میشود و بهرغم داشتن همسر، او را به عقد خود درمیآورد. در این بین، آهو میکوشد تا به مرد نزدیک شود و هما را از زندگی خویش بیرون براند، اما هر بار با شکست مواجه میشود. آنچه باعث ماندگاری این کاراکتر شده است، واقعیات روز جامعه و تصاویری تکاندهنده از ظلم به زن و پایمال شدن حقوقش از سوی سید و حامیان مردسالارش است. «شوهرآهوخانوم»، فریاد زنانی است که از چهارچوب سنتهای مردسالارانه به ستوه آمدهاند، و شنیدن روایت آنان تاثیر بسزایی در جامعه معاصر خود داشت.
زارممد
«تنگسیر»، نخستین رمان صادق چوبک، نیز حکایت ظالم و مظلوم است. داستانی که با غلبه زائرمحمد یا «زارممد» بر گاو سکینه آغاز میشود که بیانگر امید است برای کسی که به نومیدی مطلق رسیده است. پساندازی که نتیجه سالها کار و زحمت او بوده، بهدست چهارتن از بزرگان بوشهر نابود میشود و او به همین دلیل به فکر انتقام میافتد. اسلحه برمیدارد و هر چهار تن را میکشد و با قایق از کشور خارج میشود. چوبک این داستان را براساس واقعهای تاریخی که در اواخر دوره قاجار روی داده بوده است نوشته و بار اصلی مضمون را بر احقاق حق ستمدیدگان گذاشته است. «زارممد» در ابتدا از راه قانون وارد میشود و به هر دری میزند تا احقاق حق کند، و وقتی نتیجهای نمیگیرد، دست به اسلحه میشود.
چوبک درباره رمانش میگوید: «برای بهتر فهمیدن «تنگسیر» باید بدانید که آنچه شما داستان میخوانید حقیقت عریان و بیترحمی است که من خود شاهد آن بودهام. برای درک این حقیقت باید به بیابانهای جنوب به دریا و به مردمی که غذایشان هسته خرما است، تعلق داشته باشید.»
مشحسن
«مشحسن» معمولاً با «گاو»ش شناخته میشود؛ گاوی که در مجموعه داستان «عزاداران بَیَل» غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۴۳ منتشر شد و پنج سال بعد، داریوش مهرجویی فیلمی از آن ساخت که شهرتش را دو چندان کرد. داستان در مورد روستای بَیَل و اتفاقات عجیبی است که در آن رخ میدهد؛ اتفاقاتی که شاید پس از «بوف کور»، دومین فضای کابوسواری باشد که ادبیات داستانی ایران تجربه میکرد. در داستان چهارم است که ما با مرگ گاو مشدیحسن مواجه میشویم. مرگ این گاو در تضاد با نجات گاو سکینه در داستان تنگسیر قرار دارد و بیانگر نومیدی و اضمحلال یک جامعه، و جغرافیایی است که در جهل و فقر و خرافه غوطهور است. این مرگ و پنهان کردنش از دید مشحسن و دروغ گفتن به او که گاو فرار کرده است، باعث جنون مشدی میشود و در چنین شرایط وهمآلود و تاریکی، او ترجیح میدهد به جای گاو بنشیند تا انسان. در انتهای رمان، دیگران با طنابی بر گردنش او را به دیوانهخانه رهسپار میکنند تا وهم تبدیل به واقعیت شود.
زری
سیمین دانشور، اولین رماننویس زن ایرانی، در نخستین تجربه خود موفق به خلق شخصیتی به نام «زری» شد که به همراه همسرش یوسف، ارکان اصلی رمان «سَووشون» را تشکیل میدهند. خانم دانشور از زاویه دید «زری» وقایع مهم سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ را روایت میکند. مکان شیراز است و یوسف، خرده مالکی است که حاضر به فروش محصول مزرعه خود به بیگانگان نمیشود، و این آغازی است بر از پای درآمدن یوسفِ زری. او نیز تفکراتی همچون شوهرش دارد، اما برخلاف او اهل تندروی نیست و میکوشد تا او را از این کار باز دارد؛ خواستی که هیچوقت پذیرفته نمیشود و یوسف در نهایت با گلوله شخصی ناشناس کشته میشود. عنوان این رمان مهم دهه چهل، برگرفته از مراسم «سوگسیاوشان» است که در سوگ سیاوش و مرگ مظلومانه او برگزار میشده است. رمان تاریخی سیاسی خانم دانشور برگرفته از ماجرایی واقعی است و تصاویری واقعی از ایلات و عشایر قشقایی فارس و مصائب آنان بهدست میدهد.
شازده احتجاب
«شازدهاحتجاب»، شوهر آهوخانوم دیگری است به سبک و سیاق هوشنگ گلشیری. مرد ظالم، اینبار در لباس شازدهای قجری تا پای مرگ به آزار و اذیت زنش مینشیند. فخرالنسا، کاراکتر فرهیخته و قدرتمند این رمان، توانایی قد علم کردن و حتی تسمخر «اجداد والاتبار» و فاسد شازده را دارد و این کینهای میشود تا شازده احتجاب پس از مرگ فخرالنسای رام نشدنی، کلفتش «فخری» را جایگزین او کند تا قدرت از دست رفته خود را بازیابد و باز هم مرد شایسته خاندانش باشد. بدینترتیب، کلکسیون زنان رنجدیده شازده کامل میشود. تمام ماجرا در شب آخر زندگی احتجاب در اتاقی تاریک روایت میشود و او خاطرات خود را مرور میکند. هوشنگ گلشیری برای این مرور از تکنیک «جریان سیال ذهن» استفاده کرده است و از این حیث، شازدهاحتجاب را نقطه آغازینی بر رمان نو ایرانی میدانند. «شازده احتجاب» همچون نامش شخصیتی درپرده است و در این پردهنشینی، علاوه بر خاطرات مسموم خود، روند فروپاشی تاریخی خاندان قاجار را نیز روایت میکند.
داییجان ناپلئون
ایرج پزشکزاد با انتشار کتاب «داییجان ناپلئون» در سال ۱۳۴۹، از خلق سرشناسترین کاراکتر ادبیات داستانی قرن سیزده شمسی پردهبرداری کرد. در اینجا نیز ما با زندگی رو به زوال یک خانواده اشرافی قجر روبهرو هستیم که تحتتاثیر وقایع دهه ۲۰ شمسی و اشغال ایران از سوی متفقین هستند. «داییجان ناپلئون» به همراه نوکرش «مشقاسم»، همان «دنکیشوت» و «سانچو پانزا»ی ایرانیاند و آنقدر توانایی دارند که از دل این چهارچوب قصوی خارج شوند و شخصیتهاشان عالمگیر شود. عبارت «کار، کار انگلیسیهاست»، یکی از جملههای مکرر و مشهور داییجان، افسر بازنشسته فوج قزاق، است که ورد زبانها شده است. روایت طنازانه و ساده پزشکزاد و دوری او از نثر ثقیل و ادبیات جدی و انتخاب راوی نوجوان، دست به دست هم داده است تا پس از گذشت شش دهه از انتشار، این اثر همچنان جزو محبوبترین آثار ادبیات داستانی ایرانی باشد. از دیگر رازهای ماندگاری «داییجان ناپلئون»، ساخت سریالی با همین عنوان، با همکاری بازیگران توانمند و سرشناس آن دوران و پخش آن در تلویزیون سراسری ایران بود که علاوه بر خوانده شدن متن، به دیده شدن آن از سوی جمع کثیری از ایرانیان نیز منجر شد.
گلمحمد
پس از «زارممد» و «یوسف»، «گلمحمد» سومین شخصیت عصیانگر این سیاهه است که با انتشار رمان «کلیدر» وارد ادبیات داستانی ایرانی شد. محمود دولتآبادی که این شخصیت را براساس ماجرایی واقعی نوشته است، اولین جلد از ده جلد این رمان را در سال ۱۳۵۷ منتشر کرد؛ رمانی در ۳۰۰۰ صفحه که در متنِ پاگیری نخستین جرقههای جنبشهای دهقانی و عشیرهای در ایرانِ دهه ۲۰، به سرگذشت شخصیتی به نام «گلمحمد کلمیشی» و یارانش میپردازد. این داستان نیز همچون آثار گذشته، برگرفته از فضای ملتهب دهه ۲۰ شمسی است؛ شرح وقایعی که بر خانواده کلمیشی گذشته است و با دیدار نادانسته و ناگهانی «گلمحمد» با عشقش آغاز، و با تیربارانش به انتها میرسد. خشکسالی و از بین رفتن زمین و نابسامانیهای ایل، باعث عصیان گلمحمد میشود و او برای نجات مردم رنجدیده و سمتدیده از دست اربابان به پا میخیزد و قهرمان مردمانش میشود. بهرغم طولانی بودن و تعدد شخصیتها در این رمان، دولتآبادی توانسته به خوبی نشان دهد که شرایط مرگبار یک جامعه چگونه میتواند زمینه عصیان و نافرمانی دهقانی ساده را مهیا سازد.
محبوبه
بحث برانگیزترین رمان دهه هفتاد شمسی، از خود شخصیتی به یادگار گذاشت که خیلی زود توانست در بین جامعه هوادارانی پیدا کند. «بامداد خمار»، نوشته فتانه حاج سیدجوادی که در ۱۰ سال بیش از ۳۰۰ هزار نسخه فروش داشت، مضمونی عاشقانه دارد؛ عشق نافرجام «محبوبه»، زن جوانی از طبقه اعیان و اشراف به نجاری به نام رحیم از طبقه فرودست. این داستانی عامهپسند، برای اولینبار پس از انقلاب توانست موافقانی از هر دو طیف عام و خاص را با خود همراه کند. محبوبه داستانش را پس از سالها برای سودابه، دختر برادرش، بازگو میکند و در این راه مخاطب را نیز با خود همراه میکند. شخصیتی که از خلال این خاطرات ساخته میشود، برخلاف جریان شنا میکند و باعث شکسته شدن کلیشه رایج «انقلابی» برحق بودن «مستضعف» میشود. محبوبه زنی است عصیانگر که از پرده بیرون زده و برخلاف بدلهایش، قهرمانی خانهدار نیست و روزمرّگیهایش را مرور نمیکند. قهرمانی که هر چند در مجموع و در آخر به وضعیتی پدرسالارانه پناه میبرد، اما، دستکم در چارچوبی بسته و محدود، برابر مستبد میایستد و حرفش را به کرسی مینشاند.
یدالله
برترین رمان دهه هشتاد ایران «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» نوشته رضا قاسمی، شخصیت عجیبی دارد. «یدالله»، مهاجر چهل ساله ایرانی در پاریس که در ۱۴ سالگی در پی حادثهای از «سایه»اش جدا شده و دارای سه بیماری مشخص است: خودویرانگرى، ناپدید شدن تصویرش در آینه، و وقفههاى زمانى. با این حال، تمام تلاشش را میکند تا وقایع ساختمان اریک فرانسوا اشمیت، جایی که ایرانیان دیگری نیز در طبقه آخرش ساکن هستند، را به دقت روایت کند؛ طبقهای تاریک که مانند صحنه تئاتری نورپردازی میشود و ما به مرور با شخصیتهای عجیبش آشنا میشویم. اریک فرانسوا اشمیت مردی است که خود در راه تحقق عدالت شکست خورده و شاید به یاری این شکستخوردگان، قصد بازسازی دنیای موعودش را در طبقه ششم دارد. اما هر چه جلوتر می رویم، بر دهشت این طبقه موعود افزوده میشود و وضعیت بغرنجتر میشود. در این بین، «یدالله» بهرغم تمامی خصایص پارانویاییاش، صادقانهترین روایت را ارائه میدهد و موفقیت و ماندگاریاش نزد مخاطب ایرانی نیز مدیون همین امر است.
منزهالسلطنه
رمان چهار جلدی «مادران و دختران» مهشید امیرشاهی مرور یک تاریخ است؛ رمانی که اگر نگوییم یگانه، دستکم نظیرش در این ابعاد کمتر در ادبیات ما دیده شده است. رمان شرح ماجراهای خانوادهای اشرافی از انقلاب مشروطه تا پس از وقوع انقلاب سال ۵۷ است. روایت عروسی عباسخان، دده قدمخیر، ماهعسل شهربانو، و حدیث نفس مهراولیا، چهار جلد این درخت پهناور هستند. «منزهالسلطنه» ریشه این رمان است که در جلد اول این شجره با او آشنا میشویم. او با آن که از خانوادهای قجری محسوب میشود، اما از دار دنیا چیزی برایش نمانده و فکر آینده عذابش میدهد. بهرغم شخصیت مقتدرش، دلشورهای دایم دارد. بخشی از این دلشوره فقدان امنیت مالی است و بخشی از آن هم دلشورهای مرموز است که همواره با اوست.
«منزهالسلطنه» با نثر پاکیزه و روان خانم امیرشاهی با چنین دغدغههایی بدل به شخصیتی شده است که رد پایش در جلدهای دیگر این درخت پر شاخ و برگ نیز دیده میشود و تمام تاریخ سپری شده این خاندان و این تاریخ پر آب چشم یکصدساله را گویی دلشورههای اوست که پیشگویی کرده است.